متین | ||
|
یه روز یه ترکه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره، عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند، همه کاهوهای نامرغوب را سوا میکنه و میخره. ازش می پرسند چرا این کار را کردی؟ میگه: صاحب سبزی فروشی، پیرمرد فقیری است؛ مردم همه کاهوهای خوب را میبرند و این کاهوها روی دست او میماند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم. اینها را هم میشود خورد... این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ، آقا سید علی قاضی تبریزی
به یه ترکه گفتند یک کتاب بنویس! ترکه برای تألیف آن کتاب حدود چهل سال تحقیق و مطالعه کرد و بیش از ده هزار کتاب را تمام خواند و به حدود صد هزار کتاب، مراجعه مکرر داشت. او برای یافتن منابع و کاوش در کتابخانه های هند، ترکیه، ایران، عراق و ...، سفرهای متعدد انجام داد و بالاخره یک کتاب 20 جلدی نوشت. بی مزد و منت . این ترکه کسی نبود جز علامه امینی و آن کتاب نیز همان الغدیر بود.
یه روز یه ترکه میره جبهه، بعد از یه مدت فرمانده میشه. یه روز بهش میگن داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها اجازه بده بریم بیاریمش. جواب میده کدوم داداشم؟! اینجا همه داداش من هستن. اون ترکه تا زنده بود جنگید و به داداش های شهیدش ملحق شد. اون ترکه کسی نبود جز شهید مهدی باکری یه روز یه ترکه داشته ذکر میگفته، در وسط ذکر هنوز ذکر تمام نشده بود که یک حوری بهشتی با جامی در دست از سمت راست او می آید و جام شراب بهشتی را تعارف میکند اما چون ذکر هنوز تمام نشده بود ترکه به حوری اعتنا نمیکنه ، حوری از سمت چپ میآید ولی بازهم ترکه اعتنا نمیکنه و حواسش را جمع ذکر حقتعالی میکند تا اینکه حوری از نظر ناپدید میشه و ترکه بالاخره ذکر خدا را همان گونه که استادش گفته بود کامل میکنه و الحق به مراتبش هم میرسه.. این ترکه کسی نبود جز علامه سیدمحمدحسین طباطبایی
[ سه شنبه 91/11/24 ] [ 1:59 عصر ] [ مهدی رمضانی متین ]
[ نظرات () ]
IranSkin go Up |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |