متین | ||
|
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی ، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرمِ راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: میباید تو را تا خانهی قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانهی خمار نیست گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست گفت: باید حد زند هشیارمردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست [ سه شنبه 92/7/23 ] [ 11:56 صبح ] [ مهدی رمضانی متین ]
[ نظرات () ]
IranSkin go Up |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |