متین | ||
|
آیت الله بهجت :هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست؛ زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد؛ ای کاش من هم مثل او به خدایم ایمان داشتم. [ شنبه 92/6/23 ] [ 8:24 صبح ] [ مهدی رمضانی متین ]
[ نظرات () ]
خداوندا !
منتظر رنگین کمانی از جنس دستانتم رنگین کمانی که رنگ بزند بر تمام بی رنگی هایم اگر زیاد است برای گناه کاری هایم فقط ببار بر زندگی ام تا بشوید هر چه ناخوشی و دل تنگی و گناه را [ شنبه 92/6/23 ] [ 8:23 صبح ] [ مهدی رمضانی متین ]
[ نظرات () ]
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود! [ شنبه 92/6/23 ] [ 8:22 صبح ] [ مهدی رمضانی متین ]
[ نظرات () ]
به مناسبت میلاد فاطمه ی معصومه(س) آیت خداوندی درحریم حرمت عشق وصفامی بینم آیتی ازگل گلزارخدا می بینم برسرگنبد زرین تو ای فاطمه جان رایت حک شده ی نام تو را می بینم مات گردیده ام اکنون زتجلی حضور در طواف حرمت شمس ضحی می بینم زینت محفل دلسوختگانت را هم آتش سوز دل وذکر ودعا می بینم بارگاه تو بود مامن بشکسته دلان دائم ای ماه زتو مهر شفا می بینم آنکه شد معتکف کوی تو از شوق وصال آشنای قدم اهل وفا می بینم ما گداییم به درگاه تو ای" مهر منیر" دست لطف وکرمت را چو رضا گرچه آلوده ودلبسته ی این دنیایم آخرامیدشفاعت به جزا می بینم مدتی هست که در عالم رویا وسکوت خواب صحن وحرم کرببلا می بینم ای کریمه سببی کن که به وصلم برسم چون که مهر سفرم را زشما می بینم [ چهارشنبه 92/6/13 ] [ 9:53 صبح ] [ مهدی رمضانی متین ]
[ نظرات () ]
خادم با وفا «غریبه ها نمی دو نن تو دل ما چه خبره به روی گنبد طلات دل های ما دربدره» فاطمه جون فدات بشم،فدای کفترات بشم همیشه آرزوم بوده خادم باوفات بشم دلم میخواد جاروکش حرم با صفات باشم جاروکش صحن و سرا و دل زائرات باشم فاطمه جون فدات بشم هنوز دلم تو حرمه هنوز سر سفره ی اون صاحب جودوکرمه چی میشه که قبول کنی نوکری خادمتو کرم کنی و بگیری دست توسل منو آخه نمی دونی خانم دلم برات پر میزنه اسم قشنگ فاطمه توتپش قلب منه آرزومه تو رؤیاهام مهمون کربلام کنی مهمون صحن و حرم حسین (ع) سر جدام کنی [ چهارشنبه 92/6/13 ] [ 9:51 صبح ] [ مهدی رمضانی متین ]
[ نظرات () ]
جای پای خدا خوابی دیدم …خواب دیدم در ساحل با خدا قدم می زنم . بر پهنه ی آسمان صحنه هایی از زندگی ام برق زد . در هر صحنه ، دو جفت جای پا روی شن دیدم .یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا . وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم . متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگی ام ، فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است . همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده است . این واقعا برایم ناراحت کننده بود ودر باره اش از خدا سئوال کردم : خدایا ، تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم ، در تمام راه با من خواهی بود . ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگی ام ، فقط یک جفت جای پا وجود داشت . نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم ، مرا تنها گذاشتی . خدا پاسخ داد : بنده ی بسیار عزیزم ، من در کنارت هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت . اگر در آزمون ها و رنج ها فقط یک جفت جای پا دیدی ، زمانی بود که تو را در آغوشم حمل میکردم. [ شنبه 92/6/9 ] [ 11:42 صبح ] [ مهدی رمضانی متین ]
[ نظرات () ]
در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبتهاى اولیه، مطابق معمول به دانشآموزان گفت که همه آنها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ میگفت و چنین چیزى نبود. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانشآموز همین کلاس بود. همیشه لباسهاى کثیف به تن داشت، با بچههاى دیگر نمیجوشید و به درسش هم نمیرسید. او واقعاً دانشآموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد. [ شنبه 92/6/9 ] [ 11:40 صبح ] [ مهدی رمضانی متین ]
[ نظرات () ]
IranSkin go Up |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |